علت تنوع آرا درباره «میرزا کوچک خان» و عملکرد او چیست؟
تاریخ انتشار: ۱۳ آذر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۲۱۹۰۶۶
ایسنا/قزوین دانشیار گروه تاریخ دانشگاه بینالمللی امام خمینی (ره) گفت: علت تنوع آرا در باب میرزا کوچک خان و عملکرد او این است که آدمهایی که دور او جمع شده بودند یکدست نبودند و یک گروه و یک باور هم نبودند و به عبارتی باید گفت با گرایشات مختلف آمدند و دور میرزا جمع شدند چرا که به دنبال کسی بودند که بتواند فرآیند را مدیریت کند و این جسارت و مدیریت را در میرزا میدیدند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
نصراله پورمحمدی املشی در گفتوگو با ایسنا با اشاره به شخصیت میرزا کوچک خان که این روزها همزمان با سالروز شهادتش مورد توجه کاربران ایرانی در فضای مجازی قرار گرفته، اظهار کرد: برای شناخت میرزا کوچک خان باید او را جامعالاطراف ببینیم و اقدامات و دیدگاههای او را بهطور جامع باید موردنظر داشت، پیش از هر چیز در خصوص نهضت و حرکت جنگل، با توجه به فاصله زمانی اندک این رویداد با نهضت مشروطه و با توجه به اینکه با روی کار آمدن رضاخان در واقع حرکت مشروطه ناتمام و مغفول ماند، باید حرکت جنگل را در ادامه این چرخه از دیدگاه میرزا که خود نیز یک مشروطهطلب بود در نظر بگیریم.
دانشیار دانشگاه بینالمللی امام خمینی(ره) ادامه داد: علت تنوع آرا در باب میرزا کوچک خان و عملکرد او این است که آدمهایی که دور او جمع شده بودند یکدست نبودند و یک گروه و یک باور هم نبودند و به عبارتی باید گفت با گرایشات مختلف آمدند و دور میرزا جمع شدند چرا که به دنبال کسی بودند که بتواند فرآیند را مدیریت کند و این جسارت و مدیریت را در میرزا میدیدند، بنابراین آمادگی و خودآگاهی که برخی از اقشار، طوایف و مردم و تحصیلکردههای مدرن و سنتی با انقلاب مشروطه به آن دست پیدا کرده بودند باعث شد که افراد دور میرزا کوچک خان جمع شوند.
وی بیان کرد: اگر بخواهیم با شاخص قرار دادن شخصیتهای اطراف میرزا، مانند «حیدرخان عمو قلی» که آمد و اقدامات را کنار میرزا انجام داد و تحرکاتی را در شمال داشت و یا «خالو قربان» که گرایشاتی به سمت سوسیالیسم یا حکومت اتحاد جماهیر شوروی نشان داد، میرزا را بشناسیم ممکن است برداشت ما از شخص او اشتباه شود.
پورمحمدی املشی با اشاره به برداشتهای اشتباهی که گاهی در خصوص دیدگاه میرزا کوچک خان مطرح میشود، گفت: برخی میرزا کوچک خان را تجزیهطلب مینامند ولی با توجه به مستندات و اقداماتی که از او موجود است قطعاً این دیدگاه رد میشود، کسانی که تحصیلکرده مذهبی بودهاند حتی علمای قم و نجف از حرکت میرزا حمایت میکردند.
وی خاطرنشان کرد: میرزا کوچک خان متولد گیلان است و در رشت در مدرسه مسجد جامع تحصیل کرده و سپس به قزوین و بعد از آن به تهران رفت و در تمام این موارد در مدرسههای مذهبی تحصیل کرده است و باید او را یک فرد ملیگرا با اندیشههای مذهبی دانست. اگر میخواهیم بدانیم میرزا چطور انسانی بود، اینکه از کدام آیینه به او نگاه میکنیم مهم است.
نگاه مذهبی در گفتار و عملکرد «میرزا کوچکخان» وجود داشت
این استاد دانشگاه تصریح کرد: میرزا را باید در خط مشی میرزا دنبال کرد، نگاه مذهبی را میتوان در گفتار و عملکرد و صفآرایی میرزا ببینیم، تحصیلات او کاملاً مذهبی بوده و در عملیات جنگی هم رعایت حدود شرع را در او میبینیم و از طرفی در پاسخ به افرادی که میگویند نگاه میرزا تجزیهطلبانه است باید گفت نهتنها او نگاهی کلی به ایران داشت بلکه نگاهی کلی به جهان اسلام داشت.
وی افزود: افراد از جبهههای مختلفی آمدند و وارد اردوی میرزا شدند ولی من این موضوع را از زیرکی میرزا میدانم که توانست از همه مخالفین و شرایط زمانه و از همه نیروهایی که در مقابل حکومت مرکزی یا تجاوز روسیه و انگلیس در ایران شکایت داشتند کمک بگیرد، در واقع او از همه قابلیتها در تحکیم سپاه خود و در قابلیتهای سربازان چریکی خود استفاده میکرد و این نشان میدهد که تحکیم سپاه در نگاه او محدود به مباحث سنتی و بومی نمیشود.
دانشیار گروه تاریخ دانشگاه بینالمللی امام خمینی(ره) اظهار کرد: نقدهایی هم به عملکرد میرزا وارد است اما این نقدها نه ایدئولوژیکی بلکه بیشتر در جنبههای استراتژیک است که در برخورد با سربازان ملی، در جنگوگریزی که داشت، سربازهای بومی کشته نشوند و اگرچه این ظرافت ذهنی او بود ولی هزینههایی را هم برای نهضت جنگل ایجاد کرد.
وی یادآور شد: اساساً این موضوع که میرزا کوچک خان جداییطلب بوده توسط افراد زاویهدار با نهضت جنگل مطرح میشود، در ماجرایی که بین میرزا و خالو قربان پیش آمد، اگر میل به تجزیه وجود داشت میرزا نیازی به بحث و جدایی از خالو قربان نداشت و میتوانست اتحاد را با هزینه کردن منافع ملی به دست بیاورد ولی میرزا زیر خواست احسان الله خان و خالو قربان و گروههایی که بهنوعی گرایش چپ روسی داشتند نرفت.
پورمحمدی املشی عنوان کرد: آنطور که در روزنامه جنگل هم دیده میشود و میرزا در آن قصد دارد سیاست سازمانیاش را پیاده کند جهتگیری به سمت و سوی سوسیالیسم نمیبینیم و فقط این را دریافت میکنیم که در فضای بینالملل نهضت جنگل در کنار نیروهای آزادیخواه است. از نظر بومی هم اگر در نظر میرزا این بود که همان گیلان را هدف قرار دهد، چه لزومی داشت که نیروهایش را از سراسر ایران جذب کند و دائم از عباراتی نظیر استقلال کل ایران استفاده کند؟
دانشیار گروه تاریخ دانشگاه بینالمللی امام خمینی(ره) در پایان خاطرنشان کرد: اگر در روزنامه جنگل از عبارت «جمهوری گیلان» استفاده میشود مفهوم آن جمهوری که ما امروز برداشت میکنیم نیست، بلکه فقط به یک هویت جغرافیایی اشاره دارد و یک قرارداد است و در همان بیانیهای که به جمهوری گیلان اشاره میشود هویت ایران مدنظر است.
انتهای پیام
منبع: ایسنا
کلیدواژه: استانی فرهنگی و هنری قزوين میرزاکوچک خان کوچک جنگلی استانی اجتماعی استانی اقتصادی استانی فرهنگی و هنری استانی شهرستانها دانشگاه بین المللی امام خمینی میرزا کوچک خان
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.isna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایسنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۲۱۹۰۶۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
شهری با ۱۷ گود مقدس/ پرحاشیهتر از فوتبال!
خبرگزاری مهر؛ گروه مجله: «ای سرو خوشبالای من، ای دلبر رعنای من؛ لعل لبت حلوای من، از من چرا رنجیدهای؟» وقتی غزل سعدی را میخواند چشمهایش را بسته و و از زیر دسته عینکش قطرههای عرق سرازیر شده است. یک جور عمیق میخواند و کلمه به کلمه شعر سنگ تمام میگذارد که انگار شاعر شیرازی جایی در میان مهمانان انگشت شمار زورخانه «مالک اشتر» نشسته و تماشایش میکند.
آنجا که نشسته، بالای سرش چند زنگ دارد که هر از گاهی لابلای آواز، با دست راست تکانشان میدهد. انگشتهایش مثل یک جسم واحد از تمام بدنش عمل میکند و بدون مکث روی ضرب زورخانه رسماً میرقصد. ترکیب آنچه با انگشتانش مینوازد، صدایی که با آن میخواند و شعری که انتخاب کرده، به قدری به هم نشسته و با هم جور شده است که حواسی برای تماشای گود باقی نمیگذارد.
با احترام وارد شوید
«مالک اشتر» قدیمیترین زورخانه میبد است. میگویند سال ۱۳۰۷ تأسیس شده است و چیزی نمانده که صد ساله شود. در محله مهرجد واقع شده است؛ کنار امامزاده خدیجه خاتون. اولین زورخانه میبد همین است. غیر از این یک زورخانه دیگر هم در این محله است که اهالی وقتی میخواهند آدرس بدهند میگویند: «پای قلعه مهرجد.»
اینترنت میگوید قدیمیترین زورخانه ایران، زورخانه «پهلوانپور» در محله «حسنآباد» تهران است که سال ۱۳۰۴ افتتاح شده است. با این حساب، مالک اشتر اگر اولین نیست حتماً یکی از اولینها و قدیمیترینها است.
کوچکترین زورخانه شهر اینجاست. بازسازی شده اما سازه کهنهای دارد. در ورودیاش چوبی است و روی آن یک بیت از «همای رحمت»، شعر معروف شهریار حک شده است: «برو ای گدای مسکین، در خانه علی زن. که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را».
برای عبور از در، مثل بسیاری از سازههای اصیل و قدیمی معماری ایرانی باید سر را خم کرد. اینطور هر کس بخواهد داخل زورخانه بیاید ناخودآگاه با سر پایین افتاده و با حالت احترام وارد میشود. بعد از یک فضای کوچک در چوبی دیگری است که به سالن بسیار کوچک و نقلی زورخانه ختم میشود. عکسهای قدیمی روی دیوار هم موسفید شدن زورخانه را تأیید میکند.
گود کوچک؛ پهلوانان بزرگ
روبروی ورودی، «سَر دَم» است. جایگاهی چوبی و چند پله بلندمرتبهتر از سطح زمین. روی چوبش حک کردهاند: «عمر عالم خواهد آمد بر سر اما تا به حشر، مادر گیتی نخواهد زاد همتای تو را». دو مُرشد تکیه زده به ضربهایشان آن بالا به نوبت آواز میخوانند و این پایین توی گود، ورزشکاران باستانی چرخ میزنند و میلهای چوبی و کبادههای آهنین را روی سرشان میچرخانند. گودِ هشت پَر، آن قدر کوچک است که به سختی جمع ده نفره را در خود جای داده است. اما همین گود کوچک، خاک شروع قهرمانان زیادی بوده است.
«پهلوانان قدیمی و خوب میبد همه اهل این زورخانه بودند چون قدیمیترین است.» این را «محمد زارع مهرجردی» میگوید. همان جوان ۲۳ سالهای که برای خواندن شعر سعدی از ریشه تک تک موهایش قطرههای عرق سرازیر شده و با تمام وجود غزل میخواند و ضرب مینوازد.
همان اول حرف با خنده میگوید سرباز فراری است و میپرسد: «با لهجه خودمان حرف بزنم؟» بعد با لهجه میبدی که شباهت زیادی به لهجه یزدی دارد اما از آن کمی سختتر است، نام کسانی را میبرد که از اینجا شروع کردهاند. از خاک این گود تقریباً صد ساله: «سید مصطفی حسینی و حاج حسن کلانتر که در سطح کشور مطرح است از این زورخانه ورزش را شروع کرده است. محمدرضا آقایی هم همین مرشدی بود که کنارم دیدید. آقای آقایی بیش از مرشدی در زمینه آواز است، صدای درجه یکی دارد که آن را برای علی (ع) و راه علی (ع) گذاشته و در تو زورخانه در مدح امیرالمومنین میخواند.»
آقایی، با چشمهایی افتاده و سبیل پر پشت پشت بلندگوی زورخانه چهچهه میزد و محمد، جوانی که مرشدی را از او یاد گرفته کنارش حظ میبرد. وقتی از سردم پایین آمد، سلام و علیک محترمانهای کرد و خوشآمد گفت اما قبل از اینکه فرصتی برای گفتگو داشته باشیم، غیبش میزند. مرشد جوان میگوید: «او را گیر نمیآورید. روحیات خاصی دارد؛ متواضع و افتاده است و دنبال شناخته شدن اسمش نیست. اگر بود با صدایی که داشت خیلی زودتر از اینها معروف میشد.»
پهلوانی که برنگشت
میبد، زورخانه مثل مالک اشتر کم ندارد. اهالی اینجا با سری که بالا نگهش میدارند میگویند شهرشان هفده زورخانه دارد که همگی فعال هستند و این آمار در کشور تقریباً مشابه و رقیبی ندارد. برای همین هم میبد معروف است به شهر زورخانهها. سجاد میگوید: «مردم هم زورخانه را دوست دارند و زورخانهها را فعال نگه داشتهاند. نمیگذارند از تک و تا بیفتد؛ چه آنها که مویشان سفید شده چه آنها که هنوز پشت لبشان سبز نشده است؛ در هر سن و سالی دل به گود میبندند و گوش به ضرب میسپارند.»
«سجاد ذوالفقاری» جوان مودبی است که بعد از بیرون آمدن از گود، برای گفتوگو کردن هم از پیشکسوت خود رخصت میگیرد. «تهران به آن بزرگی فکر میکنم حدود ۹ زورخانه دارد که اکثرشان فعال نیستند اما میبد شهری کوچک با جمعیتی محدود هفده زورخانه دارد و همهشان فعال هستند.»
«ذوالفقار» صدایش میکنند. متولد ۷۸ است. حدوداً ۲۳ ساله. از سال ۹۰ لُنگش را بسته است؛ این اصطلاح را خودش استفاده میکند و بعد توضیح میدهد: «یعنی از سال ۹۰ ورزش زورخانهای را شروع کردم؛ وقتی ۱۲ ساله بودم.»
میگوید گود را به ارث برده است. از پدرش و پدربزرگش؛ و البته از عموی شهیدش که او هم از باستانیکار بوده. شهید «محمود ذوالفقاری» که از همین زورخانه ورزش را شروع کرده و بعد که جنگ میشود خاک گود را میبوسد و رخصت میگیرد، راهی جبهه میشود و دیگر هرگز به گود مالک اشتر برنمیگردد.
مقدس، مثل مسجد!
«در میبد زورخانه برای مردم مقدس است. یک جورهایی مثل مسجد! برای همین مردم نسبت به حضور در زورخانه یا کمک به زورخانه ارزش و جایگاه خاصی قائل هستند.» سجاد تک به تک اسم محلههای میبد را میبرد و پشت سر هم یادآوری میکند که این شهر، زروخانه را زنده نگه داشته است و مردمش به این ورزش و ورزشکارانش احترام میگذارند.
«این ذات ورزش باستانی است. آقا خودشان گفتند که وقتی یک باستانی کار وارد گود میشود خاک گود را میبوسد، میخواهد از گود بیرون بیاید باز هم خاک گود را میبوسد؛ ایشان تاکید کردند گود تقدس دارد. مردم هم این تقدس را حفظ کردهاند.»
سالروز گرامیداشت این ورزش باستانی، خودش یک برگ مقدس از تاریخ اسلام است. روز مبارزه دلاورانه و جوانمردانه امام علی و شکست دشمن و سربلندی اسلام، روز «فرهنگ پهلوانی و ورزش زورخانهای» نامیده شده است. این تاریخ قمری امسال مصادف با ۷ اردیبهشت ماه بود.
این ورزش باستانی در خیلی نقاط کشور به خاطرهها سپرده شده و حیاتش چندان رونق ندارد؛ اما اینجا در میبد شنیدن صدای ضرب زورخانه در کوچه پسکوچههای شهر عادی است. با این حال اینجا هم زور باشگاههای بدنسازی به زورخانهها میچربد و نسبتاً بازار داغتری دارند.
تو دیگر آدم قبل نیستی
سجاد میگوید: «زورخانه یک جورهایی دلی است. باید دل به گود بسته باشی تا برایش وقت بگذاری. حس و حال معنوی خاصی دارد که در باقی ورزشها کمتر میتوان پیدایش کرد. آداب خاصی هم دارد. وقتی یک نفر ورزش در زورخانه را شروع میکند یک پهلوان سراغش میرود و میگوید تو دیگر آدم قبل نیستی، مسؤولیت داری! بیرون از اینجا نباید کاری کنی که اسم زورخانه خراب شود!»
ادامه میدهد: «رسم دیگر این است که هنگام ورود به گود، فرد باید با پای راست وارد شود. اول خاک گود را بوسه بزند و بعد در جای خود بایستد. اینجا آداب پهلوانی حرف اول را میزند. آداب پهلوانی یعنی در اوج قدرت و زور بازو از خود گذشتگی داشته باشید و دیگران را درک کنید؛ مخصوصاً کوچکترها را؛ زیر پر و بالشان را بگیری و راه بزرگ شدن یادشان بدهی.»
خودش در طلوع جوانی است اما نگران کمرنگ شدن و گمنام شدن زورخانه در میان جوانان است: «جوانها زیاد نمیشناسند اما قدیمیترها اگر بدانند اهل زورخانه هستید ناخودآگاه احترام خاصی میگذارند. مردم نگاه مقدسی به گود دارند. میگویند خاک گود جای هر کسی نیست.»
پر حاشیهتر از فوتبال
گود زورخانه جایی است که به پیشکسوت اهمیت زیادی داده میشود و احترام به باتجربهها، یکجورهایی حرف اول را میزند. این را در کمتر از ده دقیقه تماشای گود میتوان فهمید. اگر قرار باشد وسط گود چرخ بزنند از فرد کوچکتر شروع میشود و به ترتیب سن این کار انجام میشود. اگر قرار باشد کباده بزنند، اول پیشکسوت کباده میزند و بعد به ترتیب سن افراد کم سن و سالتر. اگر قرار باشد وسیلهای را از کنار گود بردارند، یا وقتی بخواهند آن را سر جایش به ترتیب کسوت و تجربه این کار را انجام میدهند.
سجاد هم نکاتی را درباره آداب گود اضافه میکند: «داخل گود جایی که هر نفر میایستد به سن و سالش و کسوت او برمیگردد. پیشکسوت سمت بالای گود و کوچکترها پایین گود میایستند. من که بیست سالهام باید از کسی که پنجاه ساله یا چهل ساله است پایینتر بایستم و بچههای ده دوازده ساله از من پایینتر…»
اما محمد، مرشد جوان زورخانه درباره مرام و مسلک این روزهای ورزشکاران باستانی حرفهای تند و تیزی میزند: «مسلک؟ اگر بگویم خیلی آن فضای مرام و مسلکی باقی نمانده اشکالی دارد؟ ببینید. به غیر از آداب و رسومی که دیگران از بیرون میبینند، مسائل دیگری هم در این ورزش دارد. خیلی حاشیه دارد. خیلی زیاد! شاید به مراتب بیشتر از فوتبال! هم از نظر فضای رقابتی هم از نظر رفتارهایی که بین جوانترها و پیشکسوتها اتفاق میافتد. شاید هر کسی این حرفها را درباره زورخانه نگوید یا ترجیح دهد این مسائل گفته نشود ولی این دعواها اینجا در این ورزش باستانی هم وجود دارد.»
حرفهای رک و پوستکندهاش را ادامه میدهد: «حتی دعوا بین پیشکسوتها هم زیاد است. یکی میگوید من از نظر بدنی قویترم. آن یکی میگوید من سن بیشتری دارم؛ آن یکی میگوید من تجربهام بیشتر است. دیگری میگوید من فلان مقام کشوری را دارم.»
از نگاه این مرشد جوان زیادی از الگوگیریهای اخلاقی و پهلوانی باقی نمانده است: «متاسفانه زورخانه که روزگاری تقدسی داشت و دو بعد جسمی و معنوی را در بر میگرفت، کم کم به بقیه ورزشها شبیه شده است. حتی گاهی حاشیههایی برای آن اتفاق میافتد که اگر آن را به اسم امام علی گره چندان درست نیست. خیلی از رسومات کمرنگ شده و خیلی از آداب به گود زورخانه محدود شده است. یعنی ممکن است یک فرد بیرون از زورخانه رفتار پهلوانی را نداشته باشد.»
محمد با نفسی پر از تأسف میگوید: «اگر آن فرهنگ و مسلک پهلوانی زنده بود، شاهد خیلی از حاشیهها نبودیم. من کسانی را میشناسم که اهل زورخانه هستند اما برای دعواهای محلی هم میروند و اعتقادی به آن مرام پهلوانی ندارند.»
گلریزان، یادگار ورزش باستانی
با همه اینها زورخانه هنوز در نگاه جامعه تقدسی والا دارد؛ هرچند پشت گرده آن ناگفتههایی باشد. همین زروخانه کوچ در میبد، در روزهای کرونا بستههای معیشتی تأمین میکرد تا به خانوادههایی که در شرایط قرنطینه نمیتوانستند درآمد داشته باشند کمک کرده باشد.
سنت گلریزان که حتماً نامش را شنیدهاید، اصالتش به زورخانه برمیگردد و بعد از گود زورخانه به جاهای دیگر مثل خیریهها هم کشیده شده است. سجاد میگوید: «سنت این بوده که یک لنگ را کف گود پهن میکردند تا هم باستانیکارها و هم مهمانانی که برای تماشا میآمدند و بعضاً متمول بودند به اهل محل برای موضوعات مختلف کمک کنند.
زورخانه و روزش باستانی بارها و بارها توسط شخص رهبر انقلاب و اما خیمی (ره) به واسطه سنتهای نیکو و ارزشهای اخلاقی و اسلامی ارج نهاده شده است و حالا اگر آنچه محمد میگوید یک حقیقت ناپیدا از گود باشد، آنها که در دنیای ورزش باستانی شناخته شدهاند و حرفشان شنیده میشود باید به فکر این باشند که این فرهنگ تاریخی و تاریخ فرهنگی را به موقع نجات دهند؛ پیش از آنکه دیر شده باشد.
کد خبر 6089761 زينب رجائی